در ویژهنامه 3 سالگی ویکندلی، به سراغ الهام شادکام رفتیم و پای صحبتهای او درباره مسیر ورودش به دنیای مد و تبدیل شدن به یک فشن ژورنالیست نشستیم…
به قلم الهام شادکام:
برای این یادداشتِ ۵۰۰ کلمهای قرار است از تجربیات خودم به عنوان یک فشن ژورنالیست و سردبیر یک مجلهی مد بنویسم. نمیخواهم شرح ما وقع بگویم و تعریف کنم که تمام هشت سالی که در صنعت پر زرق و برق فشن مشغول به آموزش، یادگیری و کار بودم و هستم چه بر من گذشته و میگذرد؛ که ترکیبیست از زیبایی بی حد و کار زیاد، خندههای مستانه از دیدن و لمس آثار اسکیاپارلی و استرسهای قبل از شروع شدن فشنشو، بدوبدو برای دیر نرسیدن به فرش قرمز و ایستاده کف زدن برای طراح لباسی که بعد از آخرین مدل روی رانوی آمده، خواندن و به یاد سپردن جزئیات و آپدیت و بهروز ماندن در صنعتی که با سرعت نور در حال تغییر و تکامل است.
میخواهم با یک کلمه شروع کنم، جرقه! جرقهای که برای همهی ما یک جایی از زندگی پیش میآید و ما را تبدیل میکند به کسی که آرزویش را داشتیم. جرقهای که شاید روزی با خودمان بگوییم اگر اتفاق نمیافتاد، چه میشد؟ برای من این جرقه، فیلم «شیطان هم پرادا میپوشد» بود. فیلمی که سال ۲۰۱۰ من را علاقهمند به دنیای جذاب و بیبدیل فشن کرد، فیلمی که در ۱۳ سالگی دیدم و حالا در ۲۷ سالگی از من یک سردبیر مد در ایتالیا ساخته است.
همهی ما به آن جرقه احتیاج داریم و در جهان کنونی که سرعت اطلاعات و دادهها از کنترل ما خارج است، این جرقه از «شناخت درست» حاصل میشود. برای این که جرقهی خودت را در صنعت فشن پیدا کنی، باید تمام شاخههای این درخت (صنعت فشن) را بشناسی.
.
لحظهای فکر کن، تمام عشق و علاقهات به شغلی (مثلا طراحی لباس)، فقط به خاطر حرفهایی باشد که دیگران دیکته کردهاند و فقط از سر شناخت محدودت باشد! حیف نیست؟ احتمالا این مثال را شنیدهاید که میگویند: «اگر معشوقهای که خیلی او را دوست داشتید به شما خیانت کرد، به این فکر کنید که شما آدم اشتباه را توانستید آنقدر دوست داشته باشید؛ حالا تصور کنید که روح شما برای دوست داشتن آدم درست زندگیتان چه توانایی و گنجایشی دارد؟» من این مثال را به صنعت فشن نیز تعمیم میدهم، اگر کاری که بقیه به تو دیکته کردهاند را آنقدر دوست داری، پس شغلی که برای آن ساخته شدی را چه قدر دوست خواهی داشت؟
پس قبل از تمام پافشاریها و کورکورانه انتخاب کردنها، بدان که اگر شاخههای این درخت تنومند فشن را نشناسی، ممکن است سرت کلاه برود! ممکن است فقط خیال کرده باشی که جرقهی خودت را پیدا کردی! جرقهی طراحی لباس!
برای پیدا کردن جرقهای که سزاوار آن هستی، شاخههای مختلف این درخت را بشناس! ثانیه به ثانیهی وقتی که برای این شناخت میگذاری مثل سرمایهگذاریست و بعد از شناخت تصمیم بگیر که قرار است در کدام شاخه خِبره شوی! شغلی که در صنعت فشن انتخاب میکنید، برای آیندهی این صنعت است، پس آینده و فناوریهای تاثیرگذار روی آن را نیز در هر شاخه در نظر بگیرید.
پس قبل از هر چیز توصیهی من به شما این است جرقهی خود را پیدا کنید، شاید هر زمانی که بخواهم از تجربیات خودم به عنوان یک عضو کوچک در این صنعت بزرگ بگویم، پیدا کردن این جرقه را مهمترین عامل عنوان کنم. من به عنوان یک سردبیر باید به تمامی جوانب این صنعت آگاه باشم، در اکثر بخشهای آن آموزش دیدهام تا بتوانم لباسی که قرار است در مورد آن بنویسم یا موضوعی که قرار است آن را رسانهای کنم را بشناسم و تحلیل کنم.
اگر بخواهم از مسیر هشت سالهای که از مشهد شروع شد، به تهران رسید و حالا در میلان و پاریس جریان دارد بگویم، روی این موضوع تاکید میکنم که همان «جرقه» مهمترین نقطه است. آنجایی که بین طراح لباس شدن و فشن ژورنالیست شدن، علاقهی خودم را دنبال کردم نه مسیری که آشناتر و راحتتر بود؛ شاید اگر من طراحی لباس را مساوی فشن میدانستم و به کار کردن به عنوان طراح لباس ادامه میدادم، موفقیتی هر چند ناچیز نداشتم و مهمتر از آن شاید خوشحال نبودم.
پس علاقهی خودتان را «واقعی» پیدا کنید و در آن خبره شوید. در صنعت مد ایران، ما همچنان راه زیادی در پیش داریم و این هم خبر خوبیست هم خبر بد! برای بخش بدش کاری از دست ما ساخته نیست و بخش خوبش را باید تقویت و جاهای خالی را پر کنیم! پس از این فرصت و جای خالی، تمام استفاده را بکنید!
شما لیاقت بهترینها را دارید پس روی یک درخت از شاخهای به شاخهی دیگر بپرید تا یک شاخه خانهی شما شود. راهتان سبز!