خانه برندها درسا گفت‌وگو با پگاه ترکی؛ طراح لباس سریال سووشون

گفت‌وگو با پگاه ترکی؛ طراح لباس سریال سووشون

سریال سووشون یک نسخه اقتباسی از رمان شاهکار بانو سیمین دانشور است. در این مقاله به مصاحبه با طراح لباس سریال سووشون پرداخته‌ایم.
به رسم هر گفت‌وگوی دوستانه‌ای،  تمایل داریم درباره خودتون، تحصیلات آکادمیک و اولین جرقه‌ علاقه‌تون به طراحی لباس تئاتر و سینما بدونیم. در مسیر آکادمیک چه تجربه‌هایی داشتین؟ و چه استادانی بهتون جهت دادن؟

من کارشناسی تئاتر با گرایش طراحی صحنه و لباس و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی رو از دانشگاه هنر گرفتم. از همون ابتدای ورود به دانشگاه می‌دونستم مسیرم طراحی لباس برای تئاتر و سینماست.

سال‌های دانشجویی، تقریباً همیشه وقت آزادمو توی کتابخانه ملی می‌گذروندم. کتاب‌های تخصصی طراحی لباس رو مطالعه می‌کردم، خیلی‌هاشون رو اسکن می‌کردم. این بخش مطالعه برای من خیلی جدی بود و پایه‌های نگاه حرفه‌ای‌م رو شکل داد.

در کنار استادان دانشگاه مثل خانم بزرگمهر و خانم گلشن، افتخار شاگردی استادبزرگی به نام آقای امیر اثباتی رو هم داشتم. ایشون نقشی اساسی در شکل‌گیری مسیر حرفه‌ای من داشتن؛ چه از نظر مطالعاتی و چه از نظر نگاه طراحی.

بهتره ابتدا در مورد تجربیات تئاتر‌ی‌تون با هم گپ بزنیم. ‌به‌صورت کلی شیوه طراحی‌تون در تئاتر چه مسیری رو طی می‌کنه؟ در روند طراحی چه جوری از نمایشنامه به تصویر می‌رسید؟

من معمولاً متن رو چند مرحله می‌خونم. بار اول فقط برای اینکه داستان رو بفهمم. بار دوم با نگاه طراحی وارد می‌شم. بعد از چند بار خواندن، با کارگردان جلسه می‌گذارم و با بازیگران هم صحبت می‌کنم.

در این مرحله، شخصیت‌ها رو در ذهنم تجسم می‌کنم و به تدریج ایده‌ها شکل می‌گیرن. در تئاتر، حضور مداوم در تمرین‌ها و دیدن بازی بازیگران خیلی کمک می‌کنه؛ چون هر بار جزئیات تازه‌ای می‌بینم که الهام‌بخش طراحی لباس می‌شه.

یک طراح لباس در حوزه تئاتر موظف هست که حتما تمرین‌ها رو از نزدیک ببینه

من در تئاتر کریمولوژی بعد از بارها دیدن تمرین‌های کاراکتر اصلی، طراحیم رو شروع کردم. همیشه به این فکر کردم که من به عنوان طراح لباس، چه چیزی رو می‌تونم ارائه بدم که در راستای این شخصیت و اجرای اون باشه و در عین حال هم بتونم به میزانسن کارگردان کمک کنم.

بعد از بررسی مونولوگ کریمولوژی، تصمیم گرفتم لباسی طراحی کنم که چهل‌تکه‌ای باشه از همه‌ی کاراکترهایی که آقای مجید رحمتی بازی می‌کنه. کارگردان هم خیلی استقبال کرد. همیشه عادت دارم اول اسکیس‌ها رو بکشم و بعد از تأیید کارگردان، سراغ اجرا برم. اما چالش اصلی دقیقاً از همین مرحله شروع می‌شه.

گاهی ایده خیلی جذابه، ولی وقتی به مرحله‌ی اجرا می‌رسه، همه‌چیز سخت می‌شه. من معمولاً در چنین موقعیت‌هایی به خودم می‌گم باید سخت‌ترین حالت ممکن رو تصور کنم و ایده رو تا نهایت پیچیدگی پیش ببرم.

یک تجربه‌ی مشابه هم در تئاتر مضحکه دزدها داشتم. اونجا تصمیم گرفتم لباسی طراحی کنم که با یک اشاره، از تن بازیگر جدا بشه و به‌اصطلاح «دزدیده بشه». اما وقتی رسید به اجرا، فهمیدیم کار خیلی دشوارتر از چیزی‌ست که فکر می‌کردیم. در نهایت تصمیم گرفتیم درزهای لباس رو با دکمه‌های قابلمه‌ای بدوزیم.

یادم هست پشت صحنه می‌ایستادم و وقتی با یک حرکت ساده، لباس ناگهان از تن بازیگر کنده می‌شد، صدای «هین» تماشاگرها سالن رو پر می‌کرد. همون لحظه می‌فهمیدم ایده جواب داده و خستگی کل مسیر از تنم در می‌رفت.

 دوست داریم در مورد آرشیوی که جمع‌آوری کردید، بهمون بگید. رجوع کردن به این آرشیو جادویی می‌تونه روند طراحی رو تسریع کنه یا شما در جزئیات رمان و فیلم‌نامه بیشتر کنکاش می‌کنید؟

من یک آرشیو مفصل از عکس‌های تاریخی و آدم‌های کوچه‌ و خیابون دارم. وقتی می‌خوام یک کار امروزی طراحی کنم، اولین قدمم اینه که سراغ این آرشیو برم.

برای مثال در سریال سیاوش، طبقه و سبک زندگی خانواده‌ی کاراکتر میلاد کی‌مرام رو دقیق نمی‌شناختم. برای همین تصمیم گرفتم به محله‌های مشابه برم، از آدم‌های واقعی عکاسی کنم و جزئیات رو از نزدیک ببینم. این مشاهدات خیلی کمک کرد تا طراحی لباس‌هام واقعی‌تر و باورپذیرتر بشه.

من همیشه به بچه‌ها میگم که به گالری‌ها برید، عکس ببینید و آدم‌های سطح شهر رو خوب نگاه کنید

درواقع این‌جا تفاوت دنیای مد و سینما مشخص می‌شه؛ در مد شما می‌تونید آزادانه تخیل کنید، اما در سینما باید شخصیت‌هایی رو طراحی کنید که از دل همین جامعه بیان و برای مخاطب باورپذیر باشن. بهترین روش اینه که دقیق نگاه کنید و از میان خود مردم، کاراکترهاتون رو بیرون بکشید.

در سووشون هم همین رویکرد رو داشتم. ساعت‌ها عکس‌های تاریخی رو ورق می‌زدم و از دل اون‌ها، با توجه به موقعیت و فضای هر کاراکتر، ایده می‌گرفتم. مثلا یک‌بار به عکسی برخوردم و با خودم گفتم: «چه‌قدر این زن شبیه زری در مهمانیه!» و همین شد نقطه شروع طراحی لباس اون شخصیت.

 

شخصیت زری در ماشین با لباس مهمانی در سریال سووشون

 

در مورد تفاوت طراحی لباس در مد و طراحی لباس در تئاتر و سینما بیشتر برامون توضیح بدید.

طراحی لباس در سینما با طراحی لباس در دنیای مد تفاوت‌های زیادی داره؛ اما درعین‌حال این دو دنیا ارتباط تنگاتنگی با هم دارن. در مد، شما بیشتر با فضای تجاری و سلیقه‌های شخصی سر و کار دارید؛ ولی در سینما و تئاتر، پای یک متن در میونه که باید به تصویر تبدیل بشه.

اینجا منطق در کنار خلاقیت اهمیت پیدا می‌کنه. برای هر انتخابی باید دلیل داشته باشید؛ از جنس و فرم لباس گرفته تا رنگ و جزئیات ظاهری. به همین دلیل، کسی که با ذهنیت صرفاً فشن وارد سینما می‌شه، معمولاً جا می‌خوره، چون فضا خیلی متفاوت‌تر از اون چیزیه که انتظار داره.

در طراحی لباس سینما، ما با کارگردان همراه می‌شیم تا متن نویسنده رو به شخصیت زنده تبدیل کنیم. اینجا روانشناسی شخصیت خیلی مهمه: باید اندام بازیگر رو بشناسید، رنگ و استایلش رو در نظر بگیرید، روانشناسی رنگ‌ها رو به کار بگیرید، و اگر کار تاریخی باشه مثل سووشون، باید به جزئیات دوره تاریخی هم وفادار بمونید. همه‌ی این‌ها باید در کنار هم ترکیب بشن.

 

اما برامون سوال هست که در کجای سینما فشن به کار میاد.

وقتی صحبت از آثار تاریخی می‌شه، مد وارد سینما می‌شه. مد در هر دوره ویژگی‌های خاص خودش رو داشته و من به‌عنوان طراح موظفم به مد همون دوره پایبند باشم و بر اساسش طراحی کنم. خلاقیت همیشه جای خودش رو داره، اما اجازه ندارم تاریخ رو تحریف کنم؛ مثلا نمی‌شه سبک و پوشش دهه‌ی ۱۳۲۰ رو تغییر داد.

در سریال‌های تاریخی مثل سووشون این موضوع اهمیت دوچندان پیدا می‌کنه. امروز با وجود منابع گسترده و اینترنت، مخاطب‌ها خیلی راحت می‌تونن کار رو بررسی کنن و آگاهانه ایراد بگیرن. به همین دلیل، وظیفه‌ی طراح لباس حفظ امانت در بازنمایی تاریخ هست؛ در عین حال باید خلاقیت خودش رو هم به‌کار ببره و متناسب با شخصیت‌ها و ویژگی‌های فردی اون‌ها طراحی کنه.

 سیمین دانشور در رمان سووشون از جزئیات لباس‌ها، توضیحات مختصری ارائه میده. برای مثال در مورد شخصیت سودابه هندی، به جزئیات پارچه و رنگ اشاره می‌کنه. آیا این توضیحات در طراحی استفاده شده؟

 بله من رمان رو هم چندین بار خوندم و یه سری اطلاعات رو، مثل گوشواره زمرد و در بعضی از موارد، رنگ لباس رو، عیناً اجرا کردیم. درحقیت حال‌وهوا رو از رمان گرفتم و تصویر ذهنی خودم رو هم پر‌‌وبال دادم. اقتباس ادبی به این خاطر خیلی سخت هست. چون هر کسی تصور خودش رو داره. بخشی از سختی کار طراح هم اینه که بتونه عینی‌سازی بکنه و در‌عین‌حال خیلی هم از تصویری که مخاطب در ذهن از رمان می‌سازه، دور نباشه. 

اسکیس‌های-شخصیت-سودابه-هندی-در-دو-لوک-متفاوت-در-سریال-سووشون

فکر می‌کنم یکی از چالش‌هایی که داشتید در طراحی لباس نظامیان بوده؛ می‌دونیم که منابع زیادی جمع آوری کردید؛ علت چی بوده؟

 بله به خاطر اینکه خیلی گستردگی و تنوع در نظامی‌ها داشتیم. نظامی‌های اسکاتلندی، انگلیسی و‌‌‌ مابقی. من خیلی دلم می‌خواست هر کدوم رو اصولی طراحی کنم. یه کتابی پیدا کردم تحت عنوان “یونیفرم نظامیان در جنگ جهانی دوم”  یکی از دوستانم از انگلیس خریداری کرد و برای من فرستاد. درکنار این کتاب از منابع دیگه هم مثل “رضاشاه و قشون متحدالشکل” یا آیین‌نامه‌های پوشش و عکس‌ها استفاده کردم.

خیلی دوست دارم در مورد پالت رنگی برامون توضیح بدید. انتخاب پالت رنگی لباس‌های سریال سووشون به‌چه عواملی بستگی داشته؟

بعد از مطالعه تاریخ و انتخاب شخصیت‌ها از دل عکس‌ها، تازه به سراغ رنگ رفتم. قبل از هر کاری، در جلسات خوانش فیلمنامه، ایده‌ها رو با مدیر فیلمبرداری، طراح صحنه و مدیر چهره‌پردازی مطرح کردم. چون نور تأثیر مستقیمی روی لباس داره و هماهنگی با فیلمبرداری خیلی مهمه. همین‌طور گریم بازیگران؛ لباس و گریم نباید جدا از هم باشن. در سووشون هم دقیقاً تلاش کردیم این دو عنصر در هم حل بشن.

از طرف دیگه، روانشناسی رنگ‌ها برای شخصیت‌پردازی خیلی کلیدی‌ست. برای نمونه، در طراحی لباس کاراکتر «عزت‌الدوله» از رنگ‌های بنفش، سبز کله‌غازی و زرشکی استفاده کردم؛ چون رنگ‌هایی تهاجمی هستن و به شخصیتش نزدیک‌ترن. اما برای «عمه‌خانوم» که زنی زجرکشیده است، رنگ‌های طوسی، خاکستری و قهوه‌ای رو انتخاب کردم تا این بار روانی رو منتقل کنه.

اسکیس از کت‌ودامن بنفش عزت‌الدوله و تصویر لباس دیگری در سریال سووشون

همون‌طور که خودتون هم اشاره داشتید، عدم قطعیت در کار یک مسئله همیشگیه. اما چی میشه که در لحظات پایانی شما تصمیم می‌گیرید که پارچه مخمل زمردی رو به پارچه کرپ حریر صورتی ملایم تغییر بدید؟

چون «زری» باید در شب عروسی کاملاً مجزا به چشم بیاد، اول فکر کردم پارچه مخمل زمردی خیلی به پوست و چهره بازیگر میاد و باعث میشه نگاه‌ها جذبش بشه. اما وقتی صحنه با حضور ۴۰۰ هنرور و لباس‌های رنگارنگ اون‌ها را دیدم، فهمیدم زری باید خیلی ملیح و آرام باشه تا واقعاً متفاوت دیده بشه. وقتی از داخل مانیتور به سفره عقد نگاه کردم، مطمئن شدم این انتخاب درست بوده: زری ملیح، متفاوت و کاملاً مجزا از بقیه.

در سکانس چادر انگلیسی‌ها هم، در کنار سربازهایی که لباس‌های خاکی پوشیده بودن، رنگ آبی آسمانی رو برای زری انتخاب کردم. این رنگ نه تنها به زیبایی شخصیت لطیف زری نزدیکه، بلکه باعث میشه کاراکترش در فضا کاملاً برجسته بشه.

رنگ آبی آسمانی که در دارالمجانین برای لباس زری انتخاب کردین، با دیوارهای آبی رنگ اون مکان ارتباط مشخصی داره؟

بله دقیقاً. من می‌خواستم که زری با اون لباس در اولین دیدار از دارالمجانین، در مکان حل بشه. دقت کنید که اون سکانس، مانند یک نقاشی یا یک خواب هست. حتی دیوارها هم نقاشی شدن. من این آبی رو حتی در لباس دیوانه‌ها هم آوردم و می‌خواستم که همه به نوعی در فضا حل بشن. می‌دونید؛ شما وقتی اون سکانس رو می‌بینید انگار وارد یک فضای دیگه‌ای می‌شید و دلم می‌خواست که چشم به صورت سیال بچرخه. اما رنگ لباس‌های زری به مرور پخته‌تر و تیره‌تر می‌‌شن. چون زری به‌مرور در سریال سووشون، شخصیت جسورتری می‌شه.

اسکیس از شخصیت زری با کت‌ودامن آبی آسمانی و لباسی دیگر در سریال سووشون

به‌نظر میاد شما اکثر لباس‌ها رو شخصی دوزی کردین ولی هنگام دیدن تیتراژ متوجه شدم که با برندهایی مثل ۱۳۷۲ همکاری داشتین؛ پروسه این‌گونه همکاری‌ها به چه صورته؟  نظرتون در مورد این همکاری‌های مشترک در سطوح گسترده‌تر چی هست؟

همیشه سعی کردم از هنر طراحان و برندهای ایرانی استفاده کنم. در پروژه سووشون با برند ۱۳۷۲، برای طراحی روسری‌ها صحبت کردم. تقریباً بیشتر روسری‌هایی که سر زری هست، در فروشگاه ۱۳۷۲ نیست؛ و خب این همکاری‌ها خیلی خوب و مؤثره. یا برای مثال کفش و کیف رو از برند “سیلور” سفارش دادیم. در سریال “مگه تموم عمر چند تا بهاره”  اکثر لباس‌ها رو از برندهای ایرانی خریداری کردم. به‌هرحال در این سال‌ها صنعت پوشاک ما پیشرفت زیادی داشته؛ و خب چرا از این پتانسیل استفاده نکنیم؟! این همکاری‌های مشترک در سطوح گسترده‌تر می‌تونه خیلی موثر و مفید باشه و به لحاظ مالی به نفع هر دو طرف هست؛ هم طراحان و برندها و هم تهیه کننده. من همیشه از این همکاری‌های مشترک استقبال کردم.

زری با روسری برند ۱۳۷۲ در سریال سووشون

تا‌به‌حال لباسی رو هم اجاره کردین؟

در برخی مواقع بله. برای مثال تعدادی از لباس‌های زندانیان رو اجاره کردیم. ولی به‌طور کلی چون پروژه سووشون طولانی مدت بود، منطقی نبود که لباس‌ها رو اجاره کنیم. من خیلی تاکید داشتم روی دوخت، کهنه کاری و رنگ‌رزی تا لباس‌ها واقعی‌تر به‌نظر برسن.

طراحی و انتخاب جواهرات در سریال سووشون چه‌صورت بوده؟ گوشواره زمرد رو طراحی کردین؟

نه.  اون رو خانم اسماعیلی، که طراح جواهر هستن، از روی نمونه‌هایی که موجود بود، برای ما بازسازی کردن. خانم فاطمه مکی هم طلاهای شخصیت «عزت الدوله» رو، بر اساس اون زمان، برای ما طراحی کردن و ساختن. همین‌طور چند تکه از طلاهای زری هم، از برند عقیق طراحی شده.

در  تأمین و تهیه چه بخش‌هایی از لباس در ایران چالش داشتید؟

یکی از چالش‌هایی که داشتیم برای کلاه مردانه بود؛ متاسفانه ساخت کلاه شاپو در ایران به صفر رسیده. یک آقایی به اسم آقای رحمت الله‌‌ی در گذشته کلاه شاپو می‌‌ساختن که متأسفانه دیگه ادامه ندادند. یکی از بزرگترین دغدغه‌های ما کلاه شاپو بود. کلاه‌هایی هستن که از آلمان میان ولی به‌‌صرفه نیستن. یک سری از کلاه‌ها هم قالبی و چینی هست که اقتصادی‌تره ولی اینا شاپوهای اصل نیست و برای شخصیت‌های فرعی و دور مناسبه. ما نمی‌تونیم برای شخصیت‌های اصلی از اون‌ها استفاده کنیم. کفش آقایون رو هم از یک فروشگاه کفش رنر سفارش دادیم که هنوز کفش چرمی مدل قدیمی و دو رنگ میزنه. حقیقتا در تهران یا حتی در ایران کارشون تک هست.

در حقیقت همون‌طور که خودتون می‌دونید، طراحان جوان بسیاری علاقه دارند که در تئاتر و سینما کار کنن، بهتر بگم که درواقع تمایل دارن برای کارکتر طراحی کنن، چه در حوزه‌های تئاتر و سینما و چه در حوزه بازی‌های کامپیوتری.
پیشنهادتون برای اینکه طراحان جوان بتونن در کنار دانش و تجربه عملی، مسیر خودشون رو در بازار کار پیدا کنن، چی هست؟

خیلی‌ها به سینما علاقه دارن، ولی حقیقتاً این فضا رو نمی‌شناسن و فکر می‌کنن همون اتفاقاتی که در دنیای مد می‌افته، در سینما هم هست. بهترین راه به نظر من کارآموزیه. من خودم همیشه از بچه‌هایی که می‌خوان کارآموزی کنن استقبال می‌کنم. ولی تعداد پیام‌هایی ‌که دریافت می‌کنم، بالا هست؛ و نمی‌تونم همه رو دعوت به کار کنم. برای مثال از پروژه سووشون یا حتی پروژه بامداد خمار، ۴ نفر با کارآموزی بالا اومدن و مشغول به کار هستن. درحقیقت ۲۰ درصد قضیه من هستم ولی ۸۰ درصد خودشونن. گاهی بچه‌ها مسیر‌‌شون رو پیدا کردن ولی تنبلی می‌کنن. احساس می‌کنن که بعد از به دست آوردن همه چیز تموم شده. یه وقتایی هم هست که میان کارآموزی و می‌بینن دنیای سینما فرق داره. این خیلی خوبه که همون‌جا مشخص می‌شه و راهشون رو عوض می‌کنن.

در حقیقت باید آزمون و خطا کنن، خسته نشن و ادامه بدن تا نتیجه بگیرن.

به عنوان سخن پایانی، مطلبی دارید برای مخاطب‌های مجله‌مون؟

من در این سال‌های کارم همیشه این جمله خانم توران میرهادی رو مثل یک گوشواره به گوشم دارم. اینکه ” غم بزرگ رو، به کار بزرگ تبدیل کنید.” و هر زمان که احساس کردم به بن‌بست رسیدم، این جمله تأثیرگذار رو با خودم مرور کردم.

اشتراک گذاری :

مقالات مرتبط