خانه وی‌مد مصاحبه بازاندیشی در هنر؛ از معماری تا فشن در گفت‌گو اختصاصی با آرین حکیمی

بازاندیشی در هنر؛ از معماری تا فشن در گفت‌گو اختصاصی با آرین حکیمی

تلفیق هنر معماری ایرانی و تکنولوژی مُدرن به رونمایی برند درسا از کیف  DORSA X ARIAN HAKImI انجامید. این رویداد در واقع اولین همکاری یک برند ایرانی با یک معمار، شهرساز و طراح بینارشته‌ای در ایران بوده است. طراحی و خلق محصولی با ایده بسیار نو، فرصتی را برای گفتگو با آرین حکیمی پیرامون ایده تا اجرای این طرح رقم زد و در ادامه نیز به پرسش‌ و پاسخ‌هایی درباره‌ی قابلیت‌های معماری ایرانی و اهمیت همکاری بین برندها با طراحان حرفه‌ای در ارتقای مد و فشن در ایران خواهیم پرداخت. با ما همراه باشید...

تلفیق هنر معماری ایرانی، تکنولوژی مُدرن و فشن به رونمایی برند درسا از کیف  DORSA X ARIAN HAKImI انجامید. این رویداد در واقع اولین همکاری یک برند ایرانی با یک معمار، شهرساز و طراح بینارشته‌ای در ایران بوده است. طراحی و خلق محصولی با ایده بسیار نو، فرصتی را برای گفتگو من، مریم سیاوشی، با آرین حکیمی پیرامون ایده تا اجرای این طرح رقم زد و در ادامه نیز به پرسش‌ و پاسخ‌هایی درباره‌ی قابلیت‌های معماری ایرانی و اهمیت همکاری بین برندها با طراحان حرفه‌ای در ارتقای مد و فشن در ایران خواهم پرداخت. با ما همراه باشید…

 

لطفاً خودتان را معرفی کنید و در مورد رشته و تحصیلات آکادمیک خود برایمان بگویید.

آرین حکیمی هستم، معمار، شهرساز و طراح بینارشته‌ای. تحصیلات خودم را به مدت دو سال در رشته‌ی معماری از دانشگاه پونا هندوستان(در جنوب بمبئی) شروع کردم. بعد از آن به واسطه first class شدن توانستم با گرفتن انتقالی به دانشکده هنرهای زیبا تهران بیایم و در مقطع کارشناسی رشته‌ی معماری درسم را به اتمام برسانم. بلافاصله بعد از پایان تحصیلات دوره‌ی لیسانس (تقریبا دو ماه بعد) به بارسلونا‌ مهاجرت کردم برای تحصیل در مدرسه IAAC . من در آنجا یک Dule Master(degree) گرفتم. مستر اولم طراحی شهری بود و مستر دوم که در زندگی حرفه‌ای من تأثیر بسیار زیادی گذاشت‌، به تولید محصولی که قرار است در ادامه در موردش صحبت کنیم انجامید که به نوعی می‌توان گفت از طرز فکر Design Philosophy  در دوره‌ای که به اختصار به آن ” طراحی جز به کل” گفته می‌شود، و در بارسلونا گذراندم، شکل گرفته است.

از دامنه کاریتان در دفتر معماری زاها حدید و دفتر معماری AHA وAHD در ایران بفرمایید.

 

از سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۲۱ قریب به هشت سال در لندن در دفتر معماری زاها حدید مشغول به کار بودم و اگر بخواهم برعکس نام ببرم به غیر از بیمارستان، زندان و قبرستان، همه‌یBuilding typologها از قبیل پروژه‌های زیرساختی(infrastructure) ، مسترپلان، و شهری، ساختمان‌های بلندمرتبه چند منظوره(mixed-use)، فرهنگی، اداری، داخلی، اقامتی و تفریحی، لنداسکیپ و … را کار کردم. سپتامبر ۲۰۲۱ به ایران برگشتم و دفتر کار خودم را تأسیس کردم که در واقع دو subcomany به نام AHA و AHD هستند. AHA: Arian Hakimi Architect که پروژه‌های Interian Desian تا مستر پلان در آن هندل می‌شود وAHD: Arian Hakimi Design  که کارهای هنری، دیزاین و آبجکت را شامل می‌شود. در تلاشم که سیستم کاری در دفتر زاها حدید را در ایران پیاده‌سازی کنم.

جناب حکیمی لطفا در ارتباط با حوزه تخصصی خودتان در طراحی و معماری برایمان بگویید.

به طور کلی در فیلد دیزاین دو نوع approach داریم، یکی Top-down و دیگری به صورت Top-down.  Bottom-up را می‌توان خیلی practical دانست. از این approach هم در آکادمی‌ها و هم در واقعیت به صورت بیزنس استفاده می‌شود. به طور مثال مشتری برای طراحی ویلا به دفتر کار من مراجعه می‌کند. در این پروژه همه چیز مشخص است ابعاد و اندازه‌ها توسط کارفرما لیست شده است و بر اساس این لیست بر روی پروژه طراحی ویلا کار می‌کنیم.Top-down  به اصطلاح یعنی از مقیاس بزرگ به کوچک رفتن. حجم پروژه و ریزفضاها را برآورد می‌کنیم و در نهایت به متریالfinis ها می‌رسیم و در آخر به کارفرما یک پروژه طراحی ویلا تحویل می‌دهیم. در سیستم Bottom-up این قضیه کاملا برعکس است. به نوعی تعریفی از خروجی پروژه نداریم. در این رویکرد نمی‌دانیم برای پروژه‌مان قرار است چه اتفاقی بیافتد. در این سیستم چیزی را از قبل تعیین نمی‌کنیم برای مثال طراحی داخلی، مستر پلان یا… معین نمی‌شود. ‌ Bottom-upروشی است که به صورت Expreminental در بعضی دانشگاه‌ها تدریس می‌شود که من در زمان تحصیلم این شانس را داشتم با این روش آشنا شوم و به قدری این سیستم طراحی برای من جالب بود که بلافاصله بعد از فارغ‌التحصیلی آن را در غالب ورکشاپ‌هایی در اسپانیا، انگلستان، رومانی، ایتالیا و ایران شروع کردم. حتی تابستان ۲۰۱۵ در دفتر زاها جدید در انگلیس هم باIntern های دفتر با این شیوه کار کردیم.

از دلیل اصلی برگشتتان به ایران و دغدغه کاریتان در ایران بفرمایید.

یکی از دلایلی که به خاطر آن به ایران برگشتم، این بود که برای من جالب است بدانم خروجی‌های کار با این سیستم می‌تواند تا کجا و چگونه باشد. تا به الان توانستیم در همکاری که با برند درسا داشته‌ایم این سیستم Expreminental را در غالب یک محصول قابل ارائه وارد مارکت کنیم. تأکید می‌کنم Top-Bottom روشی مبنی بر آزمون -خطاست و در practic از آن استفاده نمی‌شود.

در نگاه اول خروجی سیستم طراحی Bottom-up مشابه اوریگامیست، تفاوت اوریگامی و این سیستم طراحی در چیست؟!

 

اوریگامی به معنای هنر تا زدن کاغذ است. اگر این کلمه را در گوگل سرچ کنید تصاویر درنا و…  به اصطلاح کاردستی به شما نشان می‌دهد. اما من Bottom-up را کاردستی نمی‌دانم، من آن را یک زبان طراحی می‌بینم. ما در اوریگامی دو نوع خط داریم: قله (mountain) و دره (valley) که چیزی مشابه زبان باینری (صفر و یک) می‌شود. رابطه‌ی بین این خطوط تعیین‌کننده ویژگی هندسی آن کار است. ما در تکنیک اوریگامی هم می‌توانیم به بی‌نهایت رفتارهای هندسی مختلف برسیم. مسأله اصلی این است که چگونه از این بی‌نهایت اتفاق یه روند فکری منضبط و با Mental discipline داشته باشیم و بتوانیم درک خودمان را نسبت به هندسه آن بالا ببریم. این کاریست که من در ورکشاپ‌های خودم انجام می‌دهم و گاهاً برای رسیدن به نتیجه مطلوب تا دو سال با دانشجوها در ارتباط بودم.

این برج طراحی یک ساختمان چندمنظوره است که نقطه آغاز آن از یک مثلث بوده است. زمانیکه از دانشجویی خواسته بودم که چگونه می‌تواند رابطه‌ی مثلث با انسان را عمیق‌تر کند و این برج طرح نهایی او از یک مثلث ساده است. این سیستم قابلیت اپلای شدن بر روی هر دیسیپلینی را دارد، در نتیجه دیدگاه خودمان را کوچک و در یک فیلد محدود (مثلا صرفأ تنها در فشن) معطوف نمی‌‌کنیم. زیبایی داستان در این است: ذات هندسه در همه چیز هست، فارغ از مقیاسش. از تصاویر ماهواره‌ای کهکشانی تا نحوه قرار گرفتن دانه‌های آفتابگردان در صفحه‌ی دایره شکل گل آفتابگردان. ما باید ببینیم از قوانین پایدار که در طبیعت وجود دارد چگونه استفاده کنیم و آن‌ها را به سیستم‌های هدفمند طراحی تبدیل کنیم و بتوانیم در طراحی داخلی، طراحی جواهرات، فشن دیزاین و Industrial   design به کار ببریم. نحوه‌ی به کارگیری این قابلیت، مبحثی است که من به شخصه ۱۲ سال بر روی آن کار کرده‌ام.

ایده ابتدایی طراحی کیف (درسا) از کجا و چطور شروع شد؟!

در لندن، پترن ستاره را در پروژه‌ای به یکی از دانشجوها داده بودم، آن زمان متوجه شدیم که نحوه چیدمان پترن‌ها از سطح به حجم می‌تواند تغییر کند. همان‌طور که می‌دانید در اوریگامی کاغذ به صورت surface (صفحه) است، اما با دادن حجم به آن، ایده اولیه کیف شکل گرفت. در واقع ایده اصلی از آزمون‌-‌خطا و جایگذاری این پترن‌ها بوده است، قرارگیری پترن‌ها در کنار هم می‌تواند به حجم تبدیل ‌شود و باید بدانیم وقتی می‌خواهیم طراحی کیف انجام بدهیم ابعاد و اندازه‌ها را چگونه manipulate (دستکاری) کنیم تا بتواند برروی پرفورمنسی که باید یک کیف داشته باشد، کار کند.

با توجه به اهمیت طراحی کیف درسا، لطفا توضیحات بیشتری از روند طراحی آن برایمان بگویید.

پترنی که در کیف استفاده شده به نام glide reflection است. هیچ چیز خارق‌العاده‌ای نسبت به این پترن ساده نیست. من با کتابی به نام ‘تکنیک فولدینگ برای طراحان’ کارم را شروع کردم. اگر به پترن کیف دقت کنید می‌ببینید که طبق structure است که قبلأ هم وجود داشته است و براحتی در گوگل، پینترست و… می‌توانید آن را پیدا کنید. همان‌طور که می‌بینید تمام اجزاء کیف که شامل پترن می‌شود، هیچ تغییری نداشته است. ذات خود پترن است و Deformation ندارد، فقط و فقط قرارگیری پترن‌ها (که به صورت یک تکه است) در کنار هم یعنی از لحاظ arrangement, configuration, poulation distribution پترن را به یک حالت حجمی برای مثال به(clutch bag)  تبدیل می‌کند. Concept کاغذی همان نمونه اولیه است که (در سال ۲۰۱۶) از سیستم طراحی با کنکاش کردن روی پترن (هر نوع پترن: ستاره یا هر نوع پترن متفاوت دیگر) باشد شکل گرفت و آن را به یک سیستم طراحی کیف تبدیل کرده‌ایم برای مثال در حال حاضر ۴۰ مورد option از این کیف داریم. هر یک تغییر بسیار کوچک هم می‌تواند در حجم کیف تغییر ایجاد کند. بعد از رسیدن به سیستم طراحی، به سراغ Materiality می‌رویم. چه متریالی می‌خواهیم به کار بگیریم؟! ایستایی محصول به چه صورت باشد؟! مکانیزم باز و بسته شدن کیف به چه صورت باشد؟! در واقع می‌بایست استانداردها و پروتکل‌هایی که برای دیسیپلین آن وجود دارد را با طراحی هندسی یکی کنیم تا به یک محصول تبدیل شود. امکان قرار گرفتن کیف به صورت ثابت روی سطح در حالت بسته در سه نقطه که به شکل مثلث دیده می‌شود، وجود دارد. یک ویژگی هندسی معمارگونه مثل یک مجسمه، ایستایی خاصی به کیف می‌دهد که به نوعی فضای اطراف را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

با توجه به تجربه شما در هر دو رشته، وجه تشابه معماری و فشن را در چه می‌بینید؟!

 

کاری که یک معمار برای محیطِ زیست انسان انجام می‌دهد را فشن دیزاینر برای محافظت و پوشش انسان در مقابل طبیعت انجام می‌دهد. وجه تمایز انسان با سایر موجودات در این است که برای بقا به پوشش نیاز دارد. در پژوهش‌گروهی (research) که با تیمم در یک پروژه مرتبط با لباس داشتیم از ابتدایی‌ترین تصاویر مربوط به قرون وسطی تا آخرین آن که لباس فضانوردی است را مورد بررسی قرار دادیم. در این تصاویر می‌بینیم که نیاز انسان‌ به پوشش از ابتدا در او وجود داشته چرا که انسان به شکل طبیعی قادر به محافظت از بدن خود نیست. در لباس فضانوردی، تعریف فشن به زیست‌بوم تغییر پیدا می‌کند. لباس فضانوردی نمونه‌ای از تلفیق معماری و فشن است هم از لحاظ ظاهری و هم به لحاظ پرفورمنس و همچنین از لحاظ function (عملکرد) . این لباس به نوعی محیط‌زیست شخص را هم شامل می‌شود. معماری از دید من و بسیاری از معماران بزرگ جهان یک Anthropocetric activity است (معماری و فشن هر دو انسان‌محور است.) که در نهایت یک معمار برای بهتر شدن زندگی انسان طراحی می‌کند. در واقع معمار ساختمان طراحی می‌کند اما ساختمان نمی‌سازد و هدفش ارتقا کیفیت حس انسانی است و در فشن، طراحی برای بهتر دیده شدن انسان صورت می‌گیرد. نه تنها کیفیت متریال بلکه زیبایی پوشش هم حائز اهمیت است. معماری و فشن از بسیاری جهات وجه تشابه دارد.

نمونه افراد سرشناسی که طراحی‌های بینارشته‌ای انجام داده‌اند و در آن موفق شده‌اند به چه کسانی می‌شود اشاره کرد؟!

معمار‌هایی را داریم که به صورت حرفه‌ای به سمت فشن رفته‌اند، مثل Iris van Herpen (آیریس ون‌هرپن) و همین‌طور افرادی را هم داریم که در ابتدا طراح صنعتی بوده‌اند مثل Ron Arad (رُن آراد) که حالا در زمینه معماری فعالیت می‌کنند یا Thomas  heatherwick  (توماس هدرویک) در رشته‌ی 3 dimentional design تحصیل کرده است و بعد از آن Furniture Design این شاخه‌ی تحصیلی از اواسط دهه نود کنسل می‌شود و به زیرمجموعه رشته طراحی‌صنعتی درمی‌آید. توماس هدرویک در حال حاضر از Christion Louboutin Perfume Bottle تا اتوبوس‌هایNew Routmaster  لندن، دانشگاه سنگاپور، Google headquarters در California را طراحی می‌کند. طراحی یک مرز ندارد. شاید در دهه‌های گذشته بین حرفه‌ها مرزبندی مشخصی می‌کردیم که مثلا طراحی صنعتی از ابجکت دیزاین تا خودرو یا وسایل نقلیه را شامل می‌شود ولی با توجه به پیشرفت‌های تکنولوژیکی که داشته‌ایم و استفاده روزافزون از محیط‌های دیجیتال برای طراحی، استفاده از ربات‌ها و تکنیک‌های ساخت دیجیتال، این مرزها هر روز کم‌رنگ‌تر می‌شوند. برای مثال چند ماه قبل مرسدس بنز از ساختمان‌سازی این برند رونمایی کرد. ما به دنیایی قدم می‌گذاریم که این مرزها محو و محوتر می‌شوند. و گسترش هوش مصنوعی که انقلاب جدیدی را وارد حرفه دیزاین خواهد کرد و نحوه‌ی برخورد ما با interfaceهای طراحی دست‌خوش تغییرات بسیار عمده‌ای خواهد شد. (ارنستو راجرز) Ernesto Nathan Rogers، در دهه‌ی شصت جمله‌ی بسیار قابل توجهی را بیان کرده : ‘From the spoon to the city’ به معنی “از قاشق تا شهر” او در آن زمان این نظریه را عنوان کرده که طراحان می‌توانند بر روی چنین domain  (دامنه/بازه) کار کنند.

نظر شما در مورد همکاری (co-branding) در زمینه فشن با شاخه‌های دیگر طراحی چیست؟

اتفاقی که برای من با برند درسا افتاد در واقع Design collaboration بود. اما در  co-branding، اسمش را دیسیپلین، کمپانی یا Entity بگذاریم فرقی نمی‌کند. هر دیسیپلینی، پرسپکتیوهای خودش را دارد. برای مثال کسی که در حوزه فشن کار می‌کند و همیشه با یک لنز خاص بر روی محصولاتش، دیزاین دیسیپلین، Workflowیش کار کرده است. فشن مارکتینگ، برندینگ و…. همه‌ی این فیلدها اینقدر وسیع هستند که یک Entity یا کمپانی نمی‌تواند به تنهایی آن را هندل کند و زمانیکه دوEntity  با پرسپکتیوهای مختلف که اتفاقا هر دوی آن‌ها در فیلد کاری خود بسیار عمیق هستند باهم join (متحد) می‌شوند و تجربیاتشان را به اشتراک می‌گذارند، می‌توانند اتفاق بسیار complete(پیچیده‌ و عمیق‌تر) را رقم بزنند. من به عنوان یک معمار، بر روی سیستم‌های بینارشته‌ای تحقیق کردم و در آن به روشی رسیدم که می‌تواند حتی در فشن (طراحی مد و لباس) هم کاربرد داشته باشد. برای چنین اتفاقی شاید دید بچه‌گانه یا به اصلاح بهتر، کاوشگر با روحیه پرسشگری نیاز باشد. شاید تلفیق دو اتفاق بتواند ارزش‌افزوده‌ای را به وجود بیاورد که تا قبل از آن چنین چیزی اتفاق نیوفتاده باشد. امیدوارم که همکاری من با برند درسا، شرکت‌ها و برندهای دیگر را به همکاری با دیزاینرهای  دیگر ترغیب کند. طراح برای رسیدن به یک خط فکری طراحی، نیاز به یک یا دو دهه وقت و ممارست و مطالعه و تمرین دارد تا بتواند در موضوعی عمیق بشود و به یک خط فکری برسد که دست‌خط یا به اصطلاح امضای کار او باشد اما در این زمان شاید امکان هزینه کردن بر روی برندینگ و مارکتینگ و… را نداشته باشد و فرد دیگری بتواند جای خالی این فیلدها را پر کند و با هم‌افزایی این دو اتفاق جادو یا افسونی روی بدهد.

شما هم به پتانسیل بیشتر رشته معماری برای تغییر فیلد و شاخه‌های دیگر طراحی اعتقاد دارید؟

در دانشگاه‌ها زیاد گفته می‌شود که از رشته‌ی معماری راحت‌تر می‌توان بین دیسیپلین و آرت jump بزنیم،  اما من به مثال نقض این موضوع یعنی توماس هدرویک اشاره کردم. او از طراحی سه بعدی شیشه عطر تا طراحی Mega building را کار کرده است. به نظر من مهم‌تر از رشته‌تحصیلی، بینش طراح است. این‌که دغدغه‌ی طراح چیست؟! روی چه موضوعی کار می‌کند؟! و چطور دغدغه خودش را بر روی پروژه‌هایش مانیفست می‌کند.

نقاط قوت معماری ایران برای اینکه الهام‌بخش طراحان امروزی باشد را در چه آیتم‌هایی می‌بینید؟

 

برای درک یک سری مفاهیم باید بازاندیشی روی آن داشته باشیم. برای مثال به تصویر این کتاب تاریخی اگر نگاه کنید می‌توانم به نام بنا ( مناره باغ‌ قوشخانه) در قرن هشتم و به تعداد آجر به کار رفته در آن و…. اشاره کنم اما خوانشی که من از تصویر این بنا دارم چیزی معادل موتور تسلا در آن زمان است. تک‌به‌تک این اجزا باید در جای خودش قرار بگیرد مثلأ اگر یک آجر در قسمت خط کوفی لعاب‌کاری شده اشتباه جای‌گذاری شود تا انتهای کار اشتباه پیش می‌رود مثل (lego) لگو. این چیدمان بر اساس یک نقشه، یک تفکر، بینش و نظم اتفاق افتاده است. امکان دارد بیش از ۲۰۰هزار آجر در این بنا به کار رفته باشد. پس معماری ایرانی از یک سیستم منظم تبعیت می‌کند. متریالی که به کار رفته از نزدیکی همان بناست، متریال بوم‌آورد است و بر روی یک component هندسی که یک آجر است در چیدمان‌های مختلف ( دوتایی یا سه‌تایی) در کنار هم گذاشته و با لعاب و تغییر سایز برخی آجرها، در کنار هم یک المان معماری را به کار گرفته است و آجرها را روی هم قرار داده است. یعنی هم‌زمان دیسیپلین معماری که مناره است، دیسیپلین خطاطی و طراحی به صورت تزئینی روی آن کار شده است که خود این بینارشته‌ای است. ما از این مفاهیم که در گذشته وجود داشته است فاصله گرفته‌ایم.

از میان معماران مشهور غیرایرانی کدامشان از معماری ایرانی در طراحی‌های خود الهام گرفته‌اند که برایتان قابل تامل بوده است؟

در یک مطالعاتی که داشتم معمار بسیار معروف به نام Alfred Neumann (آلفرد نویمن) که سفرهای زیادی به ایران داشته است و از مقرنس‌های مسجد لطف‌ا… و سیستم شهری در ایران در کارهایشان استفاده کرده است. Urban بافت شهری هم یک پترن است، وقتی از مقیاس بالا به نحوه چیدمان خانه‌ها در کنار یکدیگر نگاه می‌کنیم و این هم به دلیل اقلیم است که بسیار congested است و چند دلیل مختلف دارد: ۱- معبرها همیشه در سایه باشند. ۲- حیاط مرکزی و حوض برای تهویه هوا ۳- بافت پیچیده برای دفاع در برابر حمله دشمن. در نتیجه معماری ایرانی منبع خیلی از دیزاینرها بوده است. نویمن، سیستم مقرنس را که یک سیستم دکوراتیو است به سیستم Space packing و Deep facade (نماهای عمیق) و در کارهاش از آن استفاده کرده است. زمانی‌که خروجی کارهایشان را می‌دیدم و اینکه از معماری ایران الهام گرفته شده است برای من بسیار جالب بود که انگار ما گنجینه‌ای از یک سری اتفاقات بسیار جالب داریم در ایران اما در این گنجینه را بسته‌ایم و به دنبال استفاده درست از مفاهیم نبوده‌ایم.

برسیم به کاربرد معماری در مد و فشن. در ایران، طراح لباسی را می‌شناسید که توانسته باشد از معماری ایرانی به طرح و ایده‌های خلاقانه رسیده باشد؟!

همان اوایل که به ایران برگشتم به موزه البسه سلطنتی رفتم و کارهای یک طراح ایرانی را دیدم. پترن‌های را دیدم که بسیار متعجب شدم و چندین بار نام و کارهای ایشان را چک کردم تا مطمئنم بشوم که آقای کیوان خسروانی طراح لباس بسیار معروف هستند. ایشان با پترن‌های ایرانی بسیار بسیار عالی کار کرده بودند. لباس‌ها را به گونه‌ای طراحی کرده بودند که کپی و پرینت نبود. از گلدوزی و دوخت‌های بسیار جالبی برای ایجاد پترن‌های بلوچ و معماری ایرانی در  ساختمان‌ها روی لباس استفاده کرده بودند وقتی پترن‌ها را می‌دیدم انگار manifestation معماری ایران در دیسیپلین طراحی لباس بودند. این‌که خود پترن را کپی نکنیم و مفاهیم آن را باید بازتعریف کنیم و به عنوان یک محصول آوانگارد جدید ارائه بدهیم این وظیفه ما به عنوان یک طراح است که خیلی مسأله مهمی است.

نظرتان را در مورد حضور اساتید بینارشته‌ای در دانشگاه‌ها و امکان آموزش دانشجوها با بینش طراحی بینارشته‌ای بفرمایید.

با توجه به اینکه من در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه تدریس می‌کنم معتقدم پیچ چارچوب‌های آموزشی با توجه به پیشرفت‌های تکنولوژی این مرزبندی‌ها می‌تواند تغییر کند و خیلی عادی خواهد بود که مثلأ یک طراح از معماری به طراحی furniture (مبلمان) برود و تنها به مطالعات در آن زمینه نیاز دارد و هندسه به تنهایی، همه چیز نیست. ما طراحان روی موضوعی که می‌خواهیم کار کنیم باید مطالعات فرمی و هندسی را بتوانیم با خروجی کار تطبیق بدهیم و اگر قرار است پروژه ساخته بشود، بخش‌هایی از قبیل مارکتینگ، برندینگ و ساخت، Prototypeاش و… به عنوان لایه‌های tectonic که روی هم می‌آیند و باعث عمیق‌‌‌تر و خاص‌تر شدن و اثرگذاری محصول می‌شود. و به این جمله که: لزوماً برای رسیدن به یک کار پیچیده، اجزایش پیچیده نیست. اعتقاد دارم.

به عنوان سوال پایانی لطفا اولین کلمه یا جمله کوتاهی که بعد از شنیدن این کلمات به ذهنتان خطور می‌کند را بفرمایید.

Design(دیزاین)

. Powerful tool for change

. Fuse abstract geometric elements with functionalism

.An extention of person’s personality

موفقیت:

There is no finish line

 درسا:

جسارت پرواز

اشتراک گذاری :

مقالات مرتبط